وبلاگ شخصی امیررضا توکلی

بلوغ فکری یعنی 1- خودآگاهی 2- مطالعه 3- تجربه 4- منطق / و ضریب هوشی که نقش کاتالیزور رو داره.

وبلاگ شخصی امیررضا توکلی

بلوغ فکری یعنی 1- خودآگاهی 2- مطالعه 3- تجربه 4- منطق / و ضریب هوشی که نقش کاتالیزور رو داره.

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تفکر» ثبت شده است

خب.. حافظه که می‌دونیم (شایدم نمی‌دونیم) دو نوع داره از لحاظ کوتاه و بلند مدت بودن (من مدل دوتاییش فعلا مد نظرمه) که خب یکیش میشه حافظه اکتیو که فکرای ما بر مبنای اون شکل میگیره درواقع (یه چیزی مثل حافظه رم تو کامپیوتر) و ازونور یه بلند مدت داریم که کل خاطراتمون تو اونه، مثل هارد دیسک یه کامپیوتر (حالا شایدم اس اس دی یا ام۲) حالا جالبیش برام چیه؟ خیلی وقتا ما عقاید و قوانین شخصیمون تو حافظمونه ولی نه تو حافظه کوتاه مدت که درواقع اعمال مارو شکل میده، ما اعمالمون بر مبنای داده های حافظه کوتاه مدت هست که بخش اعظم ناخودآگاه رو شکل می‌ده. و این یه موضوعیه که واقعا باید حواسمون بهش باشه، خیلی وقتا ما خلاف عقایدمون عمل می‌کنیم چون اصلا حواسمون به اون عقاید که داریم نیست! مثالش رو احتمالا زیاد دیدیم، یا تجربه کردیم، مثلا از ما می‌پرسن به نظرت فلان کشور چطوره؟ ما میایم خیلی روشنفکرانه ابرو رو می‌دیم بالا می‌گیم خب هر جایی خوب و بد داره، نمیشه زود قضاوت کرد، از نظر من بر مبنای کشور نمی‌شه کسیو قضاوت کرد. راستش از هرکی بپرسی نژاد پرستی یا نه احتمالا می‌گه نه، اتفاقا همه اعتقاد دارن پیش داوری چیز بدیه، اتفاقا همه اعتقاد دارن حسادت بده، همه اعتقاد دارن باید تو روابط رک باشیم و چیزی مخفی نکنیم و همه اعتقاد داریم عقاید مخالف باید آزاد باشن و اعتقاد داریم کسی که دانشگاه نرفته لزوما آدم بی فرهنگی نیست و اوووو....لیستو تا فردا صبح می‌تونم ادامه بدم. ولی همین آدما در تصمیم گیری ها و رفتار هاشون هیچوقت مطابق این گزاره های روشن فکرانه عمل نمی‌کنن، دقیقا همونی میاد به عربا و ترکا فحش می‌ده که استوریای نوع دوستی و جهان شمولیش فک مارو پایین آورده، همونی میاد پیش داوری می‌کنه بالا تا پایینتو که تو اگر یک دهمش قضاوتش کنی تمام سخنان ناب اسکاول شین و فروغ فرخزاد و بسیاری دیگه از سخنان مربوط به قضاوت نکردن رو از ۸ جهت بهت وارد می‌کنن! (البته من خودم اسکاول شین و فرخزادو دوس دارم) همونی میاد و صرفا به خاطر تفاوت عقیدش با یکی دیگه کلهم همه چیشو زیر سوال می‌بره که .... همین دیع
حالا اینارو چرا می‌گم؟ منم همینم! منم به قول خودم با ۱۵۰ ضریب هوشی و این همه زارت و پارتی که کتاب زیاد خوندم و هزار تا فلان و بیسان بلدمم همینم. خیلی وقتا اعمالی از خودم بروز می‌دم که واقعا جزو عقایدم نیست، جزو داده های ناخودآگاهم نیست، بلکه جزو داده های حافظمه، یعنی ازم بپرسی عقایدم چیه خیلی روشنفکرما!‌ولی خب تو زندگی معمول بعضی جاها سوتی می‌‌دم. مورد آخرش خیلی منو تکون داد که ادامه مطلب می‌نویسمش

البته بحث بزرگیه و دانش من حتی 1 درصدشم نیست ولی فکر کنم همین چند مثقال دانشمم باز بذارم وبلاگ بدک نباشه

انسان ها مطابق "کلمات" فکر میکنن، مطابق مفاهیمی که در زبان مادریشون وجود داره (یا شایدم زبان دومی که بهش فکر میکنن) و اینا همه جایگاه خاص خودشون رو تو مغز دارن که تو تفکر کمک میکنن، به طور کلی برای تفکر منطقی من فکر کنم 4 تا دانش باید تلفیق شن: 1- زبانشناسی 2- علوم مغز و اعصاب 3- روانشناسی 4- مسائل مربوط به تفکر منطقی در علوم انسانی مثل فلسفه و منطق

برای اینکه بدونیم معنی دقیق کلمات چیه زبان شناسی لازمه، برای اینکه مطمین شیم تفکر ما نشات گرفته از خودآگاهه روانشناسی لازمه و مکمل این 2 مورد قبل هم علوم مغز و اعصابه که ببینیم اصلا مکانیزم تفکر ما چطوره و آیا اصلا جایی اشتباه هست درستش کنیم یا درست باشه تقویتش کنیم؟

خیلی پیچیدست، خیلی روش فکر کردم خیلی نوشتم تو دفترم، تهشم اینقدر رو مخ میره اینکه "چطور فکر کردن درسته؟" که به خودم استراحت میدم، استراحت میدم از فکر کردن به این موضوعات، میام میگم یه مدتی به "کلمات و مفاهیم" فکر نکنم و فقط به حواس 5 گانه فکر کنم، به احساسات نشات گرفته از طبیعت، به گرمی این دکمه های کیبرد به سفتی کف دستبندی که دستمه و روش چسب ریختم به بوی صابونی که الان رو دستم زدم به نور خورشیدی که از پنجره میاد به رنگ مبل، روش دست میکشم تیره میشه بعد از جهت مخالف که میکشم روشن میشه، اینا عین واقعیته، مفاهیم برداشت شده ازش نیست، خودشه، و من باید خودمو با اینا پر کنم تا آروم شم، که بعدش دوباره برم بحث بالا رو کامل تر پی بگیرم

ماشین گان ها وقتی زیاد باهاشون شلیک کنی داغ میکنن، باید بمونی سرد شه، بخش منطق گرای ذهن ماهم برای استراحت نیاز به کمی احساسات داره، به کمی "وللش بیا حال کنیم فقط" داره...

وللش فعلا،همه چیو وللش، برو یکم حال کن