وبلاگ شخصی امیررضا توکلی

بلوغ فکری یعنی 1- خودآگاهی 2- مطالعه 3- تجربه 4- منطق / و ضریب هوشی که نقش کاتالیزور رو داره.

وبلاگ شخصی امیررضا توکلی

بلوغ فکری یعنی 1- خودآگاهی 2- مطالعه 3- تجربه 4- منطق / و ضریب هوشی که نقش کاتالیزور رو داره.

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دانشگاه» ثبت شده است

تو یه نشریه دانشگاهی سردبیرم، یکی از دوستان هم مدیر مسئولشه، طراح میخواستیم که هسته تیم تکمیل شه، یکم با مسئولین صحبت کردیم که طراح آیا دارن و اینا که نتیجه ای حاصل نشد، 1 هفته، 2 هفته، نزدیک 2 ماه گذشت تا بالاخره تصمیم گرفتیم یه دوستی که میشناختیم رو بذاریم طراح، شروع کردیم نشریه رو سر هم کردن و مطالب رو راست و ریس کردن که دیدیم زارت! خبر اومده ما مدتهاست "طراحمون انتخاب شده"!
حالا جالبه نه من میدونم کیه نه مدیر مسئول نه حتی خودش یا یکی از اونایی که "انتخاب"ش کردن اصلا به ما خبر دادن که نشریه شما، همونی که کل مسئولیتش با شماست رو ما بدون اطلاع شما براش طراح انتخاب کردیم! جالبه! فاز اکثر هیئت تحریریه نشریه ازین فازای خوش و خودمونی هست، برخلاف عرف نشریه ها که همه در مورد مسائل سیاسی و منطقه ای و ازین چیزایی که هیچکی نمیخونه مینویسن. دوست طراحیم که برامون خیلی زیرکانه و بدون اطلاع انتخاب شده بود از دوستان "عرف" بود تا مثل ما "باحال". دیدم قضیه جالب شده! خیلی شیک و مجلسی و کاملا خارج از چارچوب های دانشگاه دارن یکیو میندازن تو تیممون، من زنگ بزن، مدیر مسئول زنگ بزن، دوست طراحمون زنگ بزن که بزرگواران! ما ایشون رو انتخاب نکردیم! خودتون انتخاب کردید، اطلاعم ندادید! حالا لطف کنید برای اینکه مشکل حل شه طراحی که مد نظر ماست بذارید. بالاخره خیلی داستان شد، چند بار گفتیم بهانه های مختلف اومد که "ایشون از قبل بودن" ، "شما باید اطلاع میدادید که یکی دیگه مد نظرتونه"، "ایشون تا جای زیادی نشریه رو طراحی کردن"، "حداقل بذارید یکی دو شماره با ایشون باشه" و اینکه بالاخره پس از 2 3 روز تماس و پیام، موفق شدیم دوست "باحال" خودمون رو جای دوست "عرف" بنشونیم.

در این حد باند بازی! در این حد! حتی تو جایگاهی که هیچ تاثیری تو هیچ جا نداره و صرفا محلیه برای خالی کردن عقده های من نویسنده...

خلاصه اینکه مراقب باشید یه دفعه براتون "انتخاب" نکنن


پ.ن ۱۹ مرداد ۱۴۰۱:

دوست طراحی که انتخاب کردن عرف نبود خیلی آدم باحالی هم بود الان که شناختمش، زود قضاوتش کردم. ولی خب همچنان این قضیه باند بازی وجود داره البته الان متوجه شدم قضیه مشکل سیستم دانشگاه با دوست طراح خودمون بود واگرنه اون دوستی که جای طراح ما آوردن آدم خوب و فرهیخته ای بود.

اوایل که رفته بودم دانشگاه خیلی حس اینو داشتم که بتونم آدم تاثیر گذاری باشم و الگو قرار بگیرم اینا! سر همین حس امیدواری بسیار خوش بینانم به جامعه بیمار ایران (مخصوصا نسل خودم) رفتم و یه نیم ساعت تمام داشتم با مسئول نشریه ها صحبت میکردم و این شد که گفتم اوکی من مینویسم! عضو 5 6 تا هیئت تحریریه شدم و به به! متونی که توش فقط پاچه خاری مقامات (نه اونجور مقامات! تهش در حد رییس دانشکده) و حرفای تکراری در مورد سیاست (این چقدر گرونه آقای رییس جمهور و اینا) و بعضا متونی برای ارضا کردن حس قومیت گرایی و ملی گرایی و مشابه اینها پیدا میشد! یه بنده خدایی تو کلاس داریم که شدیدا پان تورکه و ازیناییه که اگر دستش بود کل شمال غرب کشورو به علاوه نصف تهران میخواست بکَنه بچسبونه به ترکیه! بعد دیدم تو نشریه در مورد روز ملی خلیج فارس نوشته :) باری! از همه نشریه ها اومدم بیرون دیدم جام اینجا نیست، من خیلی وقته اصلا وقت نمیذارم سر بحث با افرادی که عقایدشون تاریخ انقضاش خیلی وقته گذشته، مثل نژاد پرستی و قومیت گرایی و ... کلا خیلی جدیدا حوصله بحث با ذهنای بچه گانه رو ندارم؛ بعد جدا شدنم دیدم کارم اخلاقا درست نیست! قول داده بودم به مسئولشون که براشون بنویسم و خوب باید سر قولم میبودم! پس دوباره عضو شدم و نوشتم و یکی از همین متنا رو الان میذارم تو ادامه مطلب