وبلاگ شخصی امیررضا توکلی

بلوغ فکری یعنی 1- خودآگاهی 2- مطالعه 3- تجربه 4- منطق / و ضریب هوشی که نقش کاتالیزور رو داره.

وبلاگ شخصی امیررضا توکلی

بلوغ فکری یعنی 1- خودآگاهی 2- مطالعه 3- تجربه 4- منطق / و ضریب هوشی که نقش کاتالیزور رو داره.

بعد 8 سال و نیم جمع شدیم دور هم(9.9.99)

دوشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۹، ۰۲:۴۶ ب.ظ

فکر کنم اواخر سال تحصیلی اول راهنماییم بود (اول راهنمایی رو مطمینم فقط کجاش رو نمیدونم) سال 91، به پیشنهاد آقای صدوقی دبیر شیمی تصمیم بر این شد که بچه های دوره 29 علامه حلی 1 در تاریخی در آینده جمع شن همو ببینن، تاریخش شد 9.9.99، پارک لاله، ولی خوب، قرنطینه بود و منم نمیتونستم برم تهران ولی حتما میخواستم شرکت کنم، یه پیام دادم به آقای طباطبایی دبیر انشامون، فردی بسیار با سواد و خوش ایده که البته مثل اکثریت دبیرای حلی اختلاف سنیشون با ما هیچکدوم به 10 سال نمیرسید و سر همین خیلی راحت فاز همو درک میکردیم. تا هشتم آذر من هیچ خبری از هیچ کدوم از بچه ها نداشتم، هموناییم که باهاشون در ارتباط بودم فیسبوکشون چند سال بود غیر فعال بود، سرچ اینستا هم جواب نداده بود و عملا فقط یه آقای طباطبایی مونده بود از کل 200 250 نفر اون موقع، صبح 8 آذر اولین همکلاسیم رو به لطف ایشون پیدا کردم، هادی! سال اول راهنمایی برای مسابقات قایق بادبانی یه قایق طراحی کرده بودیم و سوم مدرسه شد قایقمون و یه نمره ریزی براش گرفتیم D:، یادش بخیر، نفر سوم تیممون مهدی عشقی 2 ثانیه دیر دستشو از روی دستگاه ورداشت که باد مصنوعی ایجاد کنه و اون 2 ثانیه یه رتبه ازمون کم کرد یکم عصبی شدیم D: (مهدی رو هنوز پیدا نکردم)
هادی رو پیدا کردم و شروع کردیم حرف زدن، فلانی چی شد؟ اون یکی پسره چیکار میکنه؟ کی کجا قبول شد؟ بعضیا که کلا گم و گور شدن و خبری ازشون نشد (مثل خودم که بعد 8 9 سال یه دفعه پیدام شد) بعضیا دانشگاهای خوب رفتن، بعضیا فرار مغز ها کردن و دوتا از دوستامونم زندان بودن نتونستن بیان
عضو گروه بچه ها شدم تا ببینم کیو میشناسم، همه چهره ها آشنا بود! همه! ولی اسم هیچکدوم یادم نمیومد جز اندکی! چرا واقعا؟ هیچوقت فکر نمیکردم یادم بره اسماشون، خیلی باحال بود جمعمون آخه!

بالاخره قرار شد 9.9.99 ساعت 9 صبح که بچه های لاکچری داشتن به دنیا میومدن، ما هم بریم سر قرار، من البته از راه لنز گوشی هادی
این شد نتیجه:
​​​​​​​

  • موافقین ۶ مخالفین ۱
  • دوشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۹، ۰۲:۴۶ ب.ظ
  • امیررضا توکلی

نظرات  (۳)

ما هم یه قرار گذاشتیم 10 /10/10 ساعت 10 و 10 دقیقه جلوی باغ ارم .

 

دیدن دوستان  و همکلاسیا بعد یه مدت طولانی  حس خوبی داره .

پاسخ:
عااالیییه! امیدوارم اون روز همه چیز خوب باشه
  • 𝓻𝓸𝓰𝓪 .🎼
  • دوباره دور هم جمع شدن بعد یه مدت طولانی و مرور خاطرات خوب بی شک از قشنگ ترین حساییه که میشه تجربه کرد.

    درسته که قرنطینه بود و نشده همدیگه رو رودررو ببینین ولی همینم خیلی قشنگه که این تعدادم هررچند مجازی دور هم جمع شدین.

    پاسخ:
    آره خیلی حس قشنگی بود D:

    یاد ی اتفاقی که واسه خودم افتاد و شبیه همین بود افتادم

    تو دبستان یکی کنارم مینشست و کلی همه رو اذیت میکردیم و خوش میگذروندیم

    بعد دیگ کلا ازش خبر نداشتم تا سال دوم دبیرستان که روز اول یکی اومد‌کنارم نشست قیافش خیلی اشنا بود ولی نشناختم

    وقتی معلم حضور غیاب کرد

    اسمشم به گوشم اشنا بود ولی یادم نیومد که خودش یهو گفت منو یادت میاد؟! گفتم نه

    گفت من فلانی ام

    اون لحظه خیلی حس خوبی داشتم و البته از اون موقع دوباره مثل قدیم همش با همیم و کلی اذیت همه میکنیم (:

    پاسخ:
    چه قدر زیبا و خداپسندانه، ایشاللا دوستیتون پایدار و همینطور همه رو اذیت کنی D:
    خیلی خوبن دوستیای اینطوری
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی