وبلاگ شخصی امیررضا توکلی

بلوغ فکری یعنی 1- خودآگاهی 2- مطالعه 3- تجربه 4- منطق / و ضریب هوشی که نقش کاتالیزور رو داره.

وبلاگ شخصی امیررضا توکلی

بلوغ فکری یعنی 1- خودآگاهی 2- مطالعه 3- تجربه 4- منطق / و ضریب هوشی که نقش کاتالیزور رو داره.

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «Amirreza» ثبت شده است

خیییلییی حال داد! بعد مدتها دوباره دست به هویه و قلع و خمیر و اینا شدم، یه اکسپریا دارم Z3+ مال 2015 فکر کنم، هنوز دوستش دارم، افتاده بود رو میز یه دفعه دیدم خدایا این چرا صفحه و قاب پشتش خمیده شده؟! دیدم ای دل غافل باطریش باد کرده داره از داخل جر میده گوشیو الاناس که یا قاب پشتیو بشکونه یا ال سی دی، سری زدم که کلا باطریاشون داخلیه نمیشه راحت عوضش کرد، رفتم کمدو گشتم یه باطری P95 پیدا کردم مال این سامسونگ قدیمی دکمه ایا، ازینا که اسلایدی بازی میشدن، هیچی دیع اینو زدم تو اون الان باز کار میکنه هیهیهیهی :دی

عکس گوشی تعمیر شده

کلیپش: https://twitter.com/AmirRezaTM2/status/1397103416204201984

قدیما طرف هنجار های اجتماعی رو از نسل قبلی یاد میگرفت، از پدر و مادرش، بابا میگفت دخترم تو جمع زیاد نخند خوبیت نداره، مادر میگفت پسرم با بزرگترت با ضمیر جمع صحبت کن نه مفرد، بعضیا هم هنجار هارو از کتابای مدرسه یاد میگرفتن که مثلا "بچه های خوب قانون شکنی نمیکنن" بعضیا هم از مسجد، مثلا "خاله محرمه ولی دختر خاله نه! تو مهمونی میتونی با این دست بدی با اون نه"، و همه چی به خوبی و خوشی تموم میشد...
ما چی؟ ما چی؟
مایی که فرهنگ و عقاید و فازمون هیچ شباهنی به هیچ کجای تاریخ ایران نداره چی؟ ما چیکار کنیم؟ ما متولدای سالهای 2000 چیکار کنیم؟ (بهمون اصطلاحا میگن نسل Z هرچند اصل قضیه مال آمریکا هست)
راه حل سادست! ولمون کردن! ما میخواستیم با هم دوستانه صحبت کنیم کسی بهمون یاد نداد و فقط گفتن "بده!" "مودب باش!". نتیجه اینکه مجبور شدیم نقاب بزنیم! جلوی دوستا اگر کسی جک میگفت میگفتیم "دهنت سرویس چقدر باحال بود" ولی جلوی نسل قبلی فقط میخندیم!
پاسخ تمام "چطوری این کار رو کنم" های مارو به جای "این شکلی"، با "کلا انجامش نده" جواب دادن! ما نسلی هستیم که نه 1 درصد به کتابای آموزش اجتماعی مدرسه شباهت داشتیم، نه دوزار به هنجار های پدر و مادر هامون و نه ذره ای به سایر منابع آموزش هنجار ها، ما نسلی هستیم که اینقدر کسی نبود ازش یاد بگیریم، هنجار هامون رو بعضا از فیلم های سمی هالیوود یاد گرفتیم، اخلاقمون رو از بین میبردن اون فیلما.
ما نسلی هستیم که اینقدر نارو خوردیم تا یاد گرفتیم چطور دوست خوب و بد رو تشخیص بدیم، نسلی هستیم که اینقدر دل همو شکوندیم تا یاد گرفتیم چطور با هم صحبت کنیم، نسلی که اینقدر رلای بد زدیم و خیانت کردیم و خیانت شدیم تا پروتکل های روابط اجتماعی رو یاد بگیریم، نسلی هستیم که هیچکی به ما یاد نداد "پیامای طرف مقابل رو تو چت پاک نکن درست نیست" چون اصلا ذات موضوع "اخلاق در اینترنت" براشون ناشناخته بود، نسلی که خودش یاد گرفت چطور بپوشه، چطور حرف برنه، چطور وارد رابطه شه، چطور در اینترنت رفتار کنه، نسلی هستیم که فرهنگمون رو خودمون داریم میسازیم، نسلی که همه جور حرف میخوریم از همه طرف، صرفا به خاطر اینکه فرهنگ ما بیشتر از اینکه از شرق باشه از غربه، ما نسلی هستیم که فرهنگشو از جهان غرب میگیره اما بین سنت های جهان شرق گیر کرده و نتیجه اینکه  فقط داریم له میشیم! له! له!

تا ببین کجا و کی خودمون مبانی هنجار های اجتماعی خودمون رو بسازیم و آروم بگیریم، شاید همین روزا، شاید اون روزی که دیگه دیره و عملا باید آموزش هنجار های اجتماعی رو نه به فرزندانمون که به نوه هامون یاد بدیم.

13 سالگیم مدرسه راهنمایی حلی بودم، از عجایبشم این بود که کلاس انیمیشن سازی داشتیم! یه تیم 4 نفره داشتیم که قرار بود انیمیشن رو بسازه منم قرار شد عکسارو بگیرم. خوبم گرفتم ولی خوب پیش نرفت و تهش نه صدایی از انیمیشن میومد و نه خط داستانی درست و حسابی داشت. دو سال دیگه اومدم یه سری عکس دیگه گرفتم و اضافه کردم به عکسای سابق و دیگه بار آخر سال 97 بود که وسطای خوندنام واسه کنکور گفتم یه تفریح خوب میخوام! اومدم و یه هفته وقت گذاشتم و با عکسایی که قبلا گرفته بودم و یه سری وویس افکت، ساختمش :) سایت اجازه قرار دادن iframe نمیده خودتون برید یوتیوب ببینید https://youtu.be/uD3Zu8uP_Rw

 

دیسکلیمر: شاعر نیستم! اینارو فقط واسه دل خودم مینویسم گفتم حالا یکم شیرشون کنم (-; 
قضیه مال زمانیه که سختی ها تموم شد و زندگی قشنگ شد، و نشستم و یادی از دوران سخت کردم و بعد تبدیلشون کردم به شعر:
 

یه دورانی همه حرفام سخیف بود، همه عمرم فنا، فکرم کثیف بود

به هر جا میشدم ایمن نبودم، سرم پر بود و اعصابم ضعیف بود

دلم از استرس هی باد میکرد، سرم از دردش هی بیداد میکرد

تو مغزم انگاری سگ بسته بودن، به هر کی میرسید فریاد میکرد

چو سنگی بودم و نرمی کجا بود، چو یخ میبودم و گرمی کجا بود

فشنگم پر ز باروت بود اما، منِ مشقی، اصلا مرمی کجا بود

خیالم بود که قلبم پر کشیده، همه احساس و عشقم ته کشیده

هزاران جوخه افکار منفی، به سوی مغز من لشکر کشیده
 

تخلصمو چی بذارم؟ D:

The world which is responsible for two world wars, a bombarded middle east, tens of terrorist groups across the world, a poor and weakened southeast asia, a starving subsaharan africa, 2 nuclear attacks, 80 years of cold war and its disasters, a whole south american continent on drugs , a Hitler, a Stalin, a Churchill, a Mao, a Begin, an Escobar, a Bin Laden and so on, 150 millions of orphan kids, 2 African wars (the second one leading to death of 5 million people and 1.6 million others being raped), thousands of propaganda bases offending lots of nationalities and religions and cults, full of illnesses turning into "sexual orientations", calling a whole world full of birds who swim, carnivors who eat grass and mammals who lay eggs "created by chance", calling stereotypes "culture" and calling cultures "primitive", calling supporting the evil "pragmatism"! I DON'T CARE HOW THIS WORLD THINKS ABOUT ME, I just live based on my own thought! :)