قوانین شخصی ناخودآگاه و در حافظه
خب.. حافظه که میدونیم (شایدم نمیدونیم) دو نوع داره از لحاظ کوتاه و بلند مدت بودن (من مدل دوتاییش فعلا مد نظرمه) که خب یکیش میشه حافظه اکتیو که فکرای ما بر مبنای اون شکل میگیره درواقع (یه چیزی مثل حافظه رم تو کامپیوتر) و ازونور یه بلند مدت داریم که کل خاطراتمون تو اونه، مثل هارد دیسک یه کامپیوتر (حالا شایدم اس اس دی یا ام۲) حالا جالبیش برام چیه؟ خیلی وقتا ما عقاید و قوانین شخصیمون تو حافظمونه ولی نه تو حافظه کوتاه مدت که درواقع اعمال مارو شکل میده، ما اعمالمون بر مبنای داده های حافظه کوتاه مدت هست که بخش اعظم ناخودآگاه رو شکل میده. و این یه موضوعیه که واقعا باید حواسمون بهش باشه، خیلی وقتا ما خلاف عقایدمون عمل میکنیم چون اصلا حواسمون به اون عقاید که داریم نیست! مثالش رو احتمالا زیاد دیدیم، یا تجربه کردیم، مثلا از ما میپرسن به نظرت فلان کشور چطوره؟ ما میایم خیلی روشنفکرانه ابرو رو میدیم بالا میگیم خب هر جایی خوب و بد داره، نمیشه زود قضاوت کرد، از نظر من بر مبنای کشور نمیشه کسیو قضاوت کرد. راستش از هرکی بپرسی نژاد پرستی یا نه احتمالا میگه نه، اتفاقا همه اعتقاد دارن پیش داوری چیز بدیه، اتفاقا همه اعتقاد دارن حسادت بده، همه اعتقاد دارن باید تو روابط رک باشیم و چیزی مخفی نکنیم و همه اعتقاد داریم عقاید مخالف باید آزاد باشن و اعتقاد داریم کسی که دانشگاه نرفته لزوما آدم بی فرهنگی نیست و اوووو....لیستو تا فردا صبح میتونم ادامه بدم. ولی همین آدما در تصمیم گیری ها و رفتار هاشون هیچوقت مطابق این گزاره های روشن فکرانه عمل نمیکنن، دقیقا همونی میاد به عربا و ترکا فحش میده که استوریای نوع دوستی و جهان شمولیش فک مارو پایین آورده، همونی میاد پیش داوری میکنه بالا تا پایینتو که تو اگر یک دهمش قضاوتش کنی تمام سخنان ناب اسکاول شین و فروغ فرخزاد و بسیاری دیگه از سخنان مربوط به قضاوت نکردن رو از ۸ جهت بهت وارد میکنن! (البته من خودم اسکاول شین و فرخزادو دوس دارم) همونی میاد و صرفا به خاطر تفاوت عقیدش با یکی دیگه کلهم همه چیشو زیر سوال میبره که .... همین دیع
حالا اینارو چرا میگم؟ منم همینم! منم به قول خودم با ۱۵۰ ضریب هوشی و این همه زارت و پارتی که کتاب زیاد خوندم و هزار تا فلان و بیسان بلدمم همینم. خیلی وقتا اعمالی از خودم بروز میدم که واقعا جزو عقایدم نیست، جزو داده های ناخودآگاهم نیست، بلکه جزو داده های حافظمه، یعنی ازم بپرسی عقایدم چیه خیلی روشنفکرما!ولی خب تو زندگی معمول بعضی جاها سوتی میدم. مورد آخرش خیلی منو تکون داد که ادامه مطلب مینویسمش
یه گروهی داریم دورهم تو تلگرام که بچه ها از کشورای مختلف توشن گپ میزنیم میخندیم کیف میده، شاید مثلا از ۱۵ کشور آدم باشه توش کلا هم ۳۰ ۴۰ نفریم، طبق معمول هم ما غرب آسیایی ها بعد از مدتی همدیگه رو تحمل نکردیم و پریدیم به هم، پان ترکا که طبق معمول اعتقاد دارن کل آسیا و اروپا و آفریقا متعلق به خودشونه، ماعم این وسط میگفتیم عزیزم اینارو تو گروه نگو دعوا میشه :-|
یکی از دوستای منم که تو گروه بود ازین فازای معنوی و بسیجی داره البته متعصب نیست، دوست خوبیه کلا ولی خب عقایدش چیزیه که خیلیا باهاش کنار نمیان (که خب باید بیان! عقیدست خو! عقیده ما محترمه عقیده اونم نیز)، یکی از این دوستان پان ترک گروه با همکاری یه دوست امریکایی و یک یا دو نفر دیگه اومدن شایعه راه انداختن که دوست ایرانی من عضو فلان نهاد نظامیه و آدم کشته :-\
چیز اصلی ای که باعث شد بیام مطلب وبلاگو بنویسم همینه: «من اول باور کردم» :-\ نه مدرکی دارم، نه حتی اسکرینی نه هیچی، ولی خب از یه ور تو شوک بودم و برای خالی شدن شوکم رفتم پیش ۲ تا از دوستان مسئله رو گفتم (البته با ذکر اینکه من مدرکی ندارم و مطمئن نیستم درسته) تا ببینم پیشنهادشون چیه در رابطه با این موضوع. کاری ندارم، فردایی گند قضیه درومد و از دوستم عذر خواهی کردم بابت اینکه بهش نگفتم و گروه منحل شد.
ولی پسر! (شایدم دختر!) چرا من اولش باور کردم؟ :-\ آخه تو که مدرکی نداری؟ تو که خودت میدونی فلانی باهاش مشکل داره احتمال داره براش حرف در بیاره...همین دیع... حالا باز خوبه باز قبل اینکه به بعضی دوستام در این مورد بگم گفتم مدرک ندارم، ولی خب...چرا واقعا؟!
نمیدونم، کلا اینکه من نمیدونم روشن فکری حداکثرش چیه، نمیدونم تا کی باید منطقی فکر کنم و کتاب بخونم و درست فکر کنم که بشم ته یه آدم بالغ با ذهن بالغ، ولی خب بعد این موضوع فکر کنم عملا فقط باید بدون فکر کردن به مقصد، سعی کنم هر چه بیشتر حواسم به عقاید موجود تا حافظم و عقاید ناخودآگاهم باشه، خیلی از عقاید درست و حسابی و مواد بلوغ فکری رو دارم ولی تو حافظه! نه تو ناخودآگاه، از اون موقع یه فایل تکست تو کامپیوتر درست کردم که توش جملاتی که دوست دارم جزو عقایدم باشه مینویسم، هر هفته تکرارش میکنم، خدایی خوبم پیش رفته، اومدم امتحانی نوشتم «من عاشق درس خوندنم، درس باعث میشه به اهدافم برسم» و یس! بیشتر میخونم خخ (خرکیفینگ!)
همین دیع...
- شنبه, ۹ مرداد ۱۴۰۰، ۰۷:۳۶ ب.ظ